راستی هیبتاللهی یا میخواهی منو بترسونی؟
راه دزد زده تا چهل روز امنه.
راه دویده، کفش دریده.
رحمت به کفن دزد اولی.
رخت دو جاری را در یک طشت نمیشه شست.
رستم است و یکدست اسلحه.
رستم در حمام است.
رستم صولت و افندی پیزی.
رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت. (( نریخت درد می و محتسب زدیر گذشت ... )) آصفی هروی
رطب خورده منع رطب چون کند.
رفت زیر ابروش را برداره چشمش را هم کور کرد.
رفت بهنان برسه بهجان رسید.
رفتم ثواب کنم کباب شدم.
رفتم خونه خاله دلم واشه، خاله خسبید دلم پوسید.
رفتم شهر کورها، دیدم همه کور، من هم کور.
رقاصه نمیتونست برقصه میگفت زمین کجه.
رند را بند و قحبه را پند سود نکند.
رنگم ببین و حالمو نپرس.
روبرو خاله و پشت سر چاله.
روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد.
روز از نو، روزی از نو.
روز گار آئینه را محتاج خاکستر کند.
روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد * چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد قائم مقام فراهانی
روزه خوردنشو دیدم، ولی نماز کردنش را ندیدهام.
روزی به قدمه.
روزی ِ گربه دست زن شلخته است.
روضهخوان پشمه چال است.
روغن چراغ ریخته وقف امامزاده.
روغن روی روغن میره، بلغور، خشک میمونه.
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز * تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی عبید زاکانی
روی گدا سیاهه ولی کیسهاش پره.
ریسمان سوخت و کجیش بیرون نرفت.
ریش و قیچی هر دو در دست شماست.
ز آب خرد، ماهی خرد خیزد * نهنگ آن به که با دریا ستیزد سعدی
زاغم زد و زوغم زد، پس مانده کلاغ کورم زد. ((زوغم زد و زاغم زد، پس مانده کلاغم زد!))
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم * به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم سعدی
زبان خر را خلج میدونه.
زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد.
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. ((بهپای شمع شنیدم زقیچی پولاد...)) امیرخسرو
زبان گوشت است به هر طرف که بچرخانی میچرخه.
زخم زبان از زخم شمشیر بدتره.
زدی ضربتی ضربتی نوش کن.
زردآلو را میخورند برای هستهاش.
زرنگی زیاد فقر میآره.
زرنگی زیاد مایه جوانمرگیست.
زعشق تا به صبوری هزار فرسنگ است. ((دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است...)) سعدی
زعفران که زیاد شد بخورد خر میدهند.
زکات تخم مرغ یک پنبهدونه است.
زمانهایست که هر کس بخود گرفتار است. (( تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی...)) آصفی هروی
زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز.
زمستان رفت و رو سیاهی به زغال موند.
زن آبستن گل میخوره اما گل داغستان.
زن از غازه سرخ رو شود و مرد از غزا.
زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودشو میکنه.
زن بلاست، اما الهی هیچ خانهای بیبلا نباشه.
زن بیوه را برای میوهاش میخواهند. ((یعنی برای ثروتش))
زن تا نزائیده دلبره، وقتیکه زائید مادره.
زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری.
زن راضی، مرد راضی، گور پدر قاضی.
زن سلیطه سگ بیقلاده است.
زن که رسید به بیست، باید بهحالش گریست.
زنگوله پای تابوت.
زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله.
زن و شوهر جنگ کنند، ابلهان باور کنند.
زنی که جهاز نداره، اینهمه ناز نداره.
زورش به خر نمیرسه پالون خر را برمیداره. ((...پالونش را میزنه))
زور داری، حرفت پیشه.
زور دار پول نمیخواد، بیزور هم پول نمیخواد.
زهر طرف که شود کشته، سود اسلام است.
زیراندازش زمین است و رواندازش آسمون.
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن.
زیر دمش سست است.
زیر دیگ آتش است و زیر آدم آدم. ((همانطور که آتش آب دیگ را بهجوش میآورد، آدم نیز به وسوسه و تحریک دیگری برانگیخته میشود.))
زیر سرش بلنده.
زیر شالش قرصه.
زیر کاسه نیم کاسه ایست.
زیره به کرمان میبره.