دادن به دیوانگی گرفتن به عاقلی.
دارندگیست و برازندگی.
داری طرب کن، نداری طلب کن.
داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حسابه.
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد.
دانا گوشت میخورد نادان چغندر.
دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه * هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا.
دایه از مادر مهربانتر را باید پستان برید.
دختر، تخم ترتیزک است.
دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست داره.
دختر میخواهی مامش را ببین، کرباس میخواهی پهناش را ببین.
دختر همسایه هر چه چلتر برای ما بهتر.
دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقادائیش خوبه.
درازی شاهخانم به پهنای ماهخانم در.
در بیابان گرسنه را شلغم پخته به زنقره خام.
در بیابان لنگه کفشکهنه، نعمت خداست.
در پس هر گریه آخر خندهایست. (...مرد آخربین مبارک بندهایست) مولوی
در جنگ، حلوا تقسیم نمیکنند.
در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی؟
در جهان هرکس که دارد نان مفت * میتواند حرفهای خوب گفت
در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه میبرند.
در جیبش را تار عنکبوت گرفته است.
در چهل سالگی طنبور میآموزد در گور استاد خواهد شد.
در حوضی که ماهی نیست، قورباغه سپهسالاره.
در خانهات را ببند همسایه تو دزد نکن.
در خانه اگر کس است یکحرف بس است.
در خانه بیعارهها نقاره میزنند.
در خانه مور، شبنمی طوفانست.
در خانه هرچه، مهمان هرکه.
درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای * نه جور اره کشیدی و نی جفای تبر انوری
درخت پربار، سنگ میخوره.
درخت کاهلی بارش گرسنگی است.
درخت کج جز به آتش راست نمیشه.
درخت گردکان بهاین بزرگی، درخت خربزه اللهاکبر.
درخت هر چه بارش بیشتر بشه، سرش پائینتر میاد.
درد دل خودم کم بود، اینهم غرغر همسایه.
درد، کوه کوه میاد، مومو میره.
در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردمو نمیشه بست.
در دنیا همیشه به یک پاشنه نمیچرخه.
در دنیا یه خوبی میمونه یه بدی.
در دیزی وازه، حیای گربه کجا رفته.
در زمستان، الو، به از پلوه.
در زمستان یه جل بهتر از یه دسته گله.
درزی در کوزه افتاد.
در زیر این گنبد آبنوسی، یکجا عزاست یکجا عروسی.
درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی * جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را نظیری نیشابوری
در شهر کورها یه چشمی پادشاست.
در شهر نیسواران باید سوار نی شد.
در عفو لذتیست که در انتقام نیست.
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. ~ حافظ
در کف شیر نر خونخوارهای * غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟ مولوی
در مجلس خود راه مده همچو منی را * کافسرده دل افسرده کند انجمنی را.
درم داران عالم را کرم نیست * کریمان را بدست اندر درم نیست. سعدی
در مسجده، نه کندنیست نه سوزوندنی.
در نمک ریختن توی دیگ باید به مرد پشت کرد.
درویش از ده رانده، ادعای کدخدائی کند.
درویش مومیائی، هی میگی و نمیائی.
درویش را گفتند: در دکانتو ببند دهنشو هم گذاشت.
در، همیشه به یک پاشنه نمیگرده.
در هفت آسمان یک ستاره نداره.
دزد، آب گرون میخوره.
دزد بازار آشفته میخواهد.
دزد باش و مرد باش.
دزد به یک راه میرود، صاحب مال به هزار راه.
دزد حاضر و بز حاضر.
دزد ناشی به کاهدون میزنه.
دزدی آنهم شلغم؟
دزدی که نسیم را بدزدد دزد است.
دست از سر کچل ما بردار.
دست بالای دست بسیار است. (( در جهان پیل مست بسیار است ... )) سعدی
دست به دنبک هر کی بزنی صدا میده.
دست بریده قدر دست بریده را میدونه.
دست بشکند در آستین، سر بشکند درکلاه.
دست بیچاره چون بجان نرسد * چاره جز پیرهن دریدن نیست. سعدی
دست بیهنر کفچه گدائیست.
دست پشت سر نداره.
دست پیش را گرفته که پس نیفته.
دستت چربه، بمال سرت.
دستت چو نمیرسد به خانم * دریاب کنیز مطبخی را.
دستت چو نمیرسد به کوکو، خشکه پلو را فرو کو.
دستتنگی بدتر از دلتنگی است.
دست خالی برای تو سر زدن خوبه.
دست در کاسه و مشت در پیشانی.
دست، دست را میشناسه.
دست دکاندار تلخ است.
دست راست را از چپ نمیشناسه.
دستش به خر نمیرسه پالان خر را برمیدارد.
دستش به دم گاو بند شده.
دستش به عرب و عجم بند شده است.
دستش به دهنش میرسه.
دستش در کیسه خلیفه است.
دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفته.
دستش شیرهایست یا دستش چسبناک است.
دستش را توی حنا گذاشت.
دست شکسته بکار میره، دل شکسته بکار نمیره.
دست شکسته وبال گردنه.
دستش نمک نداره.
دست کار دلو نمیکنه و دل کار دستو نمیکنه.
دستش کجه.
دست که به چوب بردی گربه دزده حساب کار خودشو میکنه.
دست که بسیار شد برکت کم میشود.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. (( پای ما لنگ است و منزل بس دراز )) حافظ
دست ننت درد نکنه.
دست و روت را بشور منم بخور.
دست و رویش را با آب مردهشور خانه شسته است.
دسته گل به آب داده.
دستی را که حاکم ببره خون نداره یا دیه نداره.
دستی را که نمیتوان برید باید بوسید.
دستی را که از من برید، خواه سگ بخورد خواه گربه.
دشمنان در زندان با هم دوست شوند.
دشمن دانا بلندت میکند * بر زمینت میزند نادان دوست
دشمن دانا که غم جان بود * بهتر از آن دوست که نادان بود نظامی
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد. (( دانی که چه گفت زال با رستم گرد... )) سعدی
دعا خانه صاحبش را میشناسد.
دعا کن الفبا بمیره یا دعا کن بابات بمیره ((...وگرنه معلم بسیار است.))
دعوا سر لحاف ملانصرالدین بود.
دلاکها که بیکار میشوند سر هم را میتراشند.
دل بیغم دراین عالم نباشد * اگر باشد بنیآدم نباشد
دل سفره نیست که آدم پیش هر کس باز کنه.
دلش درو طاقچه نداره.
دلم خوشه زن بگم اگر چه کمتر از سگم.
دلو همیشه از چاه درست در نمیاد.
دماغش را بگیری جانش در میاد.
دم خروس از جیبش پیداست.
دمش را توی خمره زده است.
دندون اسب پیشکشی را نمیشمارند.
دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد.
دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب.
دنیا دمش درازه.
دنیا جای آزمایش است، نه جای آسایش.
دنیا، دار مکافاته.
دنیا را آب ببره او را خواب میبره.
دنیا را هر طور بگیری میگذره.
دنیایش مثل آخرت یزیده.
دنیا محل گذره.
دو تا در را پهلوی هم میگذارند برای اینست که به درد هم برسند.
دو خروس بچه از یک مرغ پیدا میشوند، یکی ترکی میخونه یکی فارسی.
دود از کنده بلند میشه.
دود، روزنه خودشو پیدا میکنه.
دو دستماله میرقصه.
دور اول و بد مستی؟
دور دور میرزا جلاله، یک زن به دو شوهر حلاله.
دوری و دوستی.
دوست آنست که بگریاند؛ دشمن آنست که بخنداند.
دوست همه کس، دوست هیچکس نیست.
دوستی به دوستی در، جو بیار زردآلو ببر.
دوستی دوستی از سرت میکنند پوستی؟
دوصد گفته چو نیم کردار نیست. ((برزگی سراسر بهگفتار نیست..)) فردوسی
دو صد من استخوان باید که صدمن بار بردارد.
دوغ در خانه ترش است.
دوغ و دوشاب در نظرش یکیست.
دو قرت و نیمش باقیه.
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو// دوتای جامه اگر کهنه است و گر از نو// چهارگوشه دیوار خود بهخاطر جمع// که کس نگوید از اینجا بخیز و آنجا رو// هزار مرتبه بهتر بنزد ابن یمین// زفر مملکت کیقباد و کیخسرو ابن یمین
ده انگشت را خدا برابر نیافریده.
ده، برای کدخدا خوبه و برادرش.
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. سعدی
دهنش آستر داره.
دهنش چاک و بست نداره.
دهن مردم را نمیشود بست.
دهنه جیبش را تار عنکبوت گرفته.
دیده میبینه، دل میخواد.
دیر آمده زود میخواد بره.
دیر زائیده زود میخواد بزرگ کنه.
دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا؟
دیگ به دیگ میگه روت سیاه، سه پایه میگه صل علی.
دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند.
دیگ ملا نصرالدین است.
دیگی که واسه ما نمیجوشه سر سگ توش بجوشه.
دیوار حاشا بلنده.
دیوار موش داره، موش هم گوش داره.
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.
[
ذات نایافته از هستی بخش * کی تواند که شود هستی بخش؟ جامی
ذره ذره کاندرین ارض و سماست * جنس خود را همچو کاه و کهرباست مولوی
ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود.