جا تره و بچه نیست.
جاده دزد زده تا چهل روز امنه.
جایی نمیخوابه که آب زیرش بره.
جایی که میوه نیست چغندر، سلطان مرکباته.
جواب ابلهان خاموشیست.
جواب های، هویه.
جوانی کجائی که یادت بخیر.
جوجه را آخر پائیز میشمرند.
جوجه همیشه زیر سبد نمیمونه.
جون به عزرائیل نمیده.
جهود، خون دیده.
جهود، دعاش را آورده.
جیبش تار عنکبوت بسته.
جیگر جیگره، دیگر دیگره.
چ
چار دیواری اختیاری.
چاقو دسته خودشو نمیبره.
چاه کن همیشه ته چاهه.
چاه مکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی.
چاه نکنده منار دزدیده.
چرا توپچی نشدی.
چراغی که به خونه رواست، به مسجد حرام است.
چشته خور بدتر از میراث خوره.
چشم داره نخودچی، ابرو نداره هیچی.
چشمش آلبالو گیلاس میچینه.
چشمش هزار کار میکنه که ابروش نمیدونه.
چغندر گوشت نمیشه، دشمنم دوست نمیشه.
چنار در خونهشونو نمیبینه.
﷼چنین است رسم سرای درشت
چوب خدا صدا نداره، هر کی بخوره دوا نداره.
چوب دو سر طلاست.
چوب را که برداری، گربه دزده فرار میکنه.
چوب معلم گله، هر کی نخوره خله.
چو به گشتی، طبیب از خود میازار * چراغ از بهر تاریکی نگه دار. (...که بیماری توان بودن دگر بار) سعدی
چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن// که میگویند ملاحان سرودی// اگر باران به کوهستان نبارد// به سالی دجله گردد خشک رودی
چه خوشست دوشاب فروشی، هیچکس نخرد خودت بنوشی.
چه عزائیست که مردهشور هم گریه میکنه.
چه علی خواجه، چه خواجه علی.
چه مردی بود کز زنی کم بود. (چو از راستی بگذری خم بود...) عنصری
چیزی که شده پاره، وصله ور نمیداره.
چیزی که عوض داره گله نداره.
حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت.
خار را در چشم دیگران میبینه و تیر را در چشم خودش نمیبینه.
خاشاک به گاله ارزونه، شنبه به جهود.
خاک خور و نان بخیلان مخور. (( خار نه ای زخم ذلیلان مخور... )) نظامی
خاک کوچه برای باد سودا خوبه.
خال مه رویان سیاه و دانه فلفل سیاه * هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا؟
خالهام زائیده، خاله زام هو کشیده.
خاله را میخواهند برای درز و دوز و گرنه چه خاله چه یوز.
خاله سوسکه به بچهاش میگه: قربون دست و پای بلوریت.
خانهای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست.
خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالی باشه.
خانه خرس و بادیه مس؟
خانه داماد عروسیست، خانه عروس هیچ خبری نیست.
خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب. سعدی
خانه قاضی گردو بسیاره اما شماره داره.
خانه کلیمی نرفتم وقتی هم رفتم شنبه رفتم.
خانه نشینی بیبی از بیچادریست.
خانه همسایه آش میپزند بمن چه؟
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسی.
خدا برف را به اندازه بام میده.
خدا جامه میدهد کو اندام؟ نان میدهد کو دندان؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد.
خدا داده بما مالی، یک خر مانده سه تا نالی.
خدا دیرگیره، اما سختگیره.
خدا را بنده نیست.
خدا روزیرسان است، اما اِهنی هم میخواد.
خدا سرما را بقدر بالاپوش میده.
خدا شاه دیواری خراب کنه که این چالهها پر بشه.
خدا گر ببندد زحکمت دری * بهرحمت گشاید در دیگری.
خدا میان دانه گندم خط گذاشته.
خدا میخواهد بار را به منزل برساند من نه، یک خر دیگه.
خدا نجار نیست اما در و تخته رو خوب بهم میندازه.
خدا وقتی بخواد بده، نمیپرسه تو کی هستی؟
خدا وقتی ها میده، ور ور جماران هم، ها میده.
خدا همه چیز را به یک بنده نمیده.
خدا همونقدر که بنده بد داره، بنده خوب هم داره.
خدایا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی؟ ~ خواجه عبدالله انصاری
خدا یه عقل زیاد بتو بده یه پول زیاد بمن.
خر، آخور خود را گم نمیکنه.
خراب بشه باغی که کلیدش چوب مو باشه.
خر، ار جل زاطلس بپوشد خر است. (نه منعم به مال از کسی بهتر است...) سعدی
خر است و یک کیله جو.
خر از لگد خر ناراحت نمیشه.
خر باربر، به که شیر مردم در.
خر به بوسه و پیغام آب نمیخوره.
خربزه شیرین مال شغاله.
خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بشینی.
خربزه میخواهی یا هندوانه: هر دو دانه.
خر بیارو باقلا بار کن.
خر، پایش یک بار به چاله میره.
خرج که از کیسه مهمان بود * حاتم طایی شدن آسان بود.
خر چه داند قیمت نقل و نبات؟
خر خالی یرقه میره.
خر، خسته؛ صاحب خر، ناراضی.
خر خفته جو نمیخوره.
خر دیزه است، به مرگ خودش راضی است تا ضرر به صاحبش بزنه.
خر را با آخور میخوره، مرده را با گور.
خر را جایی میبندند که صاحب خر راضی باشه.
خر را که به عروسی میبرند، برای خوشی نیست برای آبکشی است.
خر را گم کرده پی نعلش میگرده.
خر، رو به طویله تند میره.
خر نر را از تخمش میشناسند.
خرس، تخم میکنه یا بچه؟ از این دم بریده هر چی بگی برمیاد.
خرس در کوه، بو علی سیناست.
خرس شکار نکرده رو پوستشو نفروش.
خر سواری را حساب نمیکنه.
خر، سی شاهی، پالون دوزار.
خر کریم را نعل کردن.
خر که جو دید، کاه نمیخوره.
خر، که علف دید گردن دراز میکنه.
خر گچکش روز جمعه از کوه سنگ میاره.
خر لخت را پالانشو بر نمیدارند.
خر ما از کرگی دم نداشت.
خر ناخنکی صاحب سلیقه میشود.
خروار نمکه، مثقال هم نمکه.
خر وامانده معطل چشه.
خروسی را که شغال صبح میبره بگذار سر شب ببره.
خر، همان خره پالانش عوض شده.
خریت ارث نیست بهره خدادادهس.
خری که از خری وابمونه باید یال و دمشو برید.
خوشبخت آنکه خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت.
خواب پاسبان، چراغ دزده.
خنده کردن دل خوش میخواد و گریه کردن سر و چشم.
خواهر شوهر، عقرب زیر فرشه.
خواست زیر ابروشو برداره، چشماشو کور کرد.
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
خوبی لر به آنست که هر چه شب گوید روزنه انست.
خودتو خسته ببین، رفیقتو مرده.
خودشو نمیتونه نگهداره چطور منو نگه میداره؟
خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی.
خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
خوردن خوبی داره، پس دادن بدی.
خوشا به حال کسانی که مردند و آواز ترا نشنیدند.
خوشا چاهی که آب از خود بر آرد.
خوش بود گر محک تجربه آید بمیان * تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
خوش زبان باش در امان باش.
خولی بکفم به که کلنگی بهوا.
یک ده آباد به از صد شهر خراب.
خونسار است و یک خرس.
عاقبت / بلاخره خیاط هم در کوزه افتاد.
خیر در خانه صاحبش را میشناسد.
خیک بزرگ، روغنش خوب نمیشه.
خیلی خوش کت و کونه ، راست خیابون هم میره.
خیلی خوش چوسه جلوی باد هم میشینه.